زندگی نامه اهلی شیرازی
زندگی نامه اهلی شیرازی
اهلی شاعری شیعه مذهب |
اهلی شاعری شیعه مذهب |
ابوبشر عمرو بن عثمان معروف به سیبویه شیرازی از دانشمندان ایرانی صرف و نحو زبان عربی است که آرامگاهش در شهر شیراز است.[نیازمند منبع]معنی نام او «منسوب به سیب» است. بسیاری از نامهای ایرانی پیش از اسلام و اوایل دوره اسلامی به پسوند نسبی -ویه ختم میشد همچون «دادویه»، «زادویه» و غیره. عربها و به تبع آنها غربیان نام سیبویه را به صورت سیبَوَیهی (Sibawayh) تلفظ میکنند. سیبویه، نامش عمروبن عثمان بن قنبر و کنیهاش ابوالبشر و از بردگان بنی حارث بن کعب بود. فیروزآبادی مؤلف قاموس درباره معنای نام او میگوید: (سیبویه یعنی بوی سیب)
ابوبشر سیبویه فرزند عمرو بن عثمان (۱۴۰ هـ / ۷۶۰ م-۱۸۰ هـ / ۷۹۶ م)، مشهور به سیبویه. نام کامل وی: ( أبو بشر عمرو بن عثمان بن قنبر البصری ). وی از موالی بنی الحارث بن کعب و سپس از موالی آل الربیع بن زیاد الحراثی بود.[۱]
سیبویه در بیضای فارس تولد یافت و در بصره نشو و نما کرد. پس از آن که در نحو استادی بی همتا شد به نزد یحیی بن خالد برمکی به بغداد رفت.
وی علاوه بر اینکه از خلیل درس میگرفت نزد استادان دیگری مانند عیسی بن عمر و یونس به شاگردی نشست و لغت را هم از ابو خطاب اخفش فرا گرفت. آنگاه به تألیف کتابی در نحو پرداخت که ابن ندیم درباره آن مینویسد: (نه پیش از وی کسی مانند آن را تألیف نموده و نه بعد از او کسی تألیف خواهد کرد).
زندگی نامه شوریده شیرازی به نقل از خودش
بسم الله الرّحمن الرّحیم
هست کلید در گنج حکیم
شرح احوال بلبل شیرین گفتار حاج محمد تقی شوریده شیرازی ملّقب به فصیح الملک " شرح احوال شوریده از زبان خودش به نقل از نگارنده ی فارس نامه ناصری " در سال 1274 هـ . ق . زحمت افزای این سرای سپنجی شدم . در هفت سالگی هر دو جهان بینم را آبله پوشید ( پوشاند ) هر چه کسانم در معالجه کوشیدند بی فایده افتاد . از هشت سالگی مشغول تحصیل مراتب کمالیه گشتم . در سال هشتاد و پنج والد ماجدم طومار زندگی را در نوشته در گذشت ( احتمالاً شوریده 11 ساله بوده است نه 9 ساله ) و گاهی چند شعری گفته است و به نام خود که عبّاس بود تخلّص می نمود . از او شنیدم که از پدرش می گفت : در نسب نامه دیدم که نسبم به اهلی شیرازی منتهی می شد و در سال هشتاد و هشت با خال ستوده خصال خودم به مکه معظّمه و مدینه طیّبه مشرف شدم .
این چند شعر از شوریده توسط نگارنده نوشته می شود :
ساقی ! مِی پاک ده که پاکم ببَرَد وین درد ز جان دردناکَم ببَرَد ( به نقل از فارسنامه ناصری چاپ 1313 هجری قمری )
برخیز و به آبی آتشم را بنشان ز آن پیش که باد آید و خاکم ببَرَد.
مرحوم خسروی در جلد دوم کتاب دیبای خسروی که تاریخ مبسوط در ادبیّات عرب است و ( بشاربن بَرد ) را که نابینا و در فنون ادب استاد بوده است با شوریده مقایسه می کند و می نویسد که : (( در سال 1320 هـ . ق . که این بنده را سفر پارس پیش آمد وی را در شیراز دیدم آنچه در حال بشّار نگاشته آمد کاملا با حال او مطابق آید از قدّ بلند و چهره ی مُجدّر چشمان عاری از مردمک ، زبانی طلیق و جدّ و هزلی متین و شیرین و طبعی مزّاح و نفسی أبیّ و جسور و اشعاری بلند از هر نوع و فراستی هرچه تمام تر ، از اغلب علوم با بهره است ، مانند : نحو ، اشتقاق ، لغت تازی و پارسی و تاریخ و عروض ، قافیت و نقد شعر از موسیقی و نواختن بعضی از سازها با بهره ، دارای صوتی ملیح و دلکش . من خود می دیدم که تمییز نیک و بدِ همه چیز را به قوّه ی لامسه تواند داد ، حتّی جواهرات را بلکه خوبی و زشتیِ آدمیان را به لمس ادراک کند .
موهبتی بزرگتر قوّت حفظ است که خداوندش عطا کرده ، اغلب اشعاری که سروده از بر دارد .
در یک شبی قصیده ای افزون از پنجاه بیت همه فصیح و متین و بدیع به نظم آرد و دیگر روز یا پس از ایّامی آن را در حضور ممدوح انشاء کند بی لکنت و سهوی ، در شعر مجرّد امروز بر بیشتر اهل عصر برتری دارد و هر قسم از اقسام شعر را از غزل و قصیده و مدح و هجا و فخریّه و مرثیه در نهایت خوبی و استادی می گوید بلکه در انشاء نیز شایسته ستایش است ، سپس چند شعر از قصیده ای که در مدح یکی از بزرگان فارس به نظم در آورده و تقاضای لباس سیاه محرم کرده می نگارد تا قدرت طبع او روشن گردد :
گوهر اشک نیم گوهر بحر هنرم الله ای آصف دوران مفکن از نظرم
گر سلیمان کُندم بخت همان مور توام وَر به گردون بَرَدَم باد همان خاک دَرَم
میرزا حبیب الله شیرازی ، متخلص به قاآنی در بیست و هشتم مهرماه 1187 - ۲۹ شعبان 1223 هجری - در شیراز دیده به جهان گشود . پدرش میرزا محمد علی گلشن ، اصلا از طایفه زنگینه بود که در شیراز به دنیا آمده و همانجا پرورش یافته بود .
قاآنی در هفت سالگی به مکتب رفت و یازده ساله بود که پدرش را از دست داد و با خانواده خود به فقر و تنگدستی افتاد. اما در عین فقر و تنگدستی از ادامه تحصیل باز نایستاد و چندی در اصفهان به تحصیل ریاضی و معارف اسلامی گذراند و بعد به شیراز بازگشت وبه تدریس عروض و شرح دیوان خاقانی و انوری پرداخت تا آنکه در سال 1239 شاهزاده حسنعلی میرزا ، شجاع السلطنه ، فرزند فتحعلی شاه به شیراز آمد و او را مورد لطف و مهربانی قرار داد .
چون شاهزاده از طرف پدر فرمانروای خراسان شد ، قاآنی را نیز به همراه خود به خراسان برد و شاعر در مشهد تحت حمایت و تربیت شاهزاده به تحصیل ریاضی و حساب مشغول شد و بنا به میل و پیشنهاد او تخلص خود را که تا آن زمان حبیب بود به قاآنی - به مناسبت نام فرزند شاهزاده ، اوکتای قاآن - تبدیل نمود .
پس از مدتی شاهزاده به حکومت یزد و کرمان منصوب شد و ظاهرا قاآنی هم با او بدانجا رفت و سپس به رشت و گیلان و مازندران و آذربایجان دیدن کرد و پس از فراگرفتن علوم رایج به درگاه فتحعلی شاه معرفی شد و صله و مستمری یافت .
قاآنی در ادبیات عرب و فارسی مهارت کافی یافت و به حکمت نیز علاقه سرشاری داشت و میتوان گفت شهرت شاعری او لطمه به شهرت او به عنوان یک حکیم دانشمند زدهاست در حکمت او را همپایه ملاصدرا و حاج ملاهادی سبزواری و در شرعیات مرتضی انصاری شمردهاند. از این رو فتحعلیشاه او را «مجتهدالشعراء» لقب داد.
هنگامی که محمد شاه بر تخت نشست ، قاآنی به حلقه شاعران دربار پیوست و از شاه لقب حسام العجم گرفت . وی در سال 1219 - 1259 هجری - همسری اختیار کرد .
قاآنی در سال 1222 - 1259 هجری - به قصد اقامت دائم به شیراز بازگشت و چندی بعد به تهران آمد و باز به شیراز رفت و در این مسافرت ها همشهریان او ابتدا مقدمش را گرامی داشتند اما رفته رفته جمعی از ادبای شیراز به آزارش پرداختند. تا اینکه در سال 1225 - 1262 هجری - به تهران بازگشت و به دربار ناصرالدین شاه پیوست و شاعر رسمی دربار گشت و از آن پس به طور دایم در تهران رحا اقامت افکند و خانواده خود را نیز به تهران آورد و سرانجام در سال 1233 - 1270 هجری - به بیماری مالیخولیا و پریشان گویی مبتلا گشت و در سیزدهم اردیبهشت ماه 1233 - ۵ شعبان 1270 هجری - از دنیا رفت و در شهر ری در جوار مزار شیخ ابو الفتوح رازی به خاک سپرده شد .